جدا ساختن اسلام از سیاست و حکومت، تلاشی بیهوده در کنار نهادن بخشی از اسلام است؛ زیرا دین مجموعه ای جدا از هم و پراکنده نیست تا بتوان اجزائی از آن را گرفت و اجزای دیگر را طرد نمود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز از ابتدا ایمان کسانی را که به دنبال دستچین کردن عناصر دین و به عبارتی «دین گزینش شده»! بودند، نپذیرفت.
تفکیک حوزه دیانت از امور سیاسی سابقه ای طولانی دارد و به صورت های مختلفی مطرح شده است؛ گاه از موضع دیانت و گاه از منظر سکولاریسم، گاه از مدخل جمود و تحجّر و گاه از منفذ تجدد و نوگرایی. این تفکیک تیغی دوسویه است؛ سویی به جمود و تحجر پیکر دین را می خراشد و سویی دیگر با نام تجدد و نوگرایی روح دین را می خَلَد. این مسأله هم در کلام سنتی مطرح بوده است و هم در کلام جدید. در واقع، تفکیک دین و سیاست فرع بر موضوع دیگری است که آن تقابل دین با امور دنیوی است و به تبع آن، دین در مقابل اموری از قبیل مناسبات اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و سیاسی قرار می گیرد. در این دیدگاه، امور یا دینی هستند یا دنیایی. اگر امری سیاسی بود، دیگر نمی تواند دینی باشد. علم، فرهنگ، تمدن، اقتصاد، هنر، صنعت، حقوق، سیاست و حکومت و سایر ابعاد زندگی بشر که جنبه دنیوی دارند، از قلمرو دین خارج می باشند.
دیدگاهتان را بنویسید