نفاق همیشه به عنوان وصف برای افراد به کار رفته است. اینک اما در دنیای پیچیده ی امروز می توان از ساختار های اجتماعی منافق، فرهنگ منافق، اقتصاد منافق و سیاست منافق سخن گفت. برخی مفاهیم ذاتا منافق اند. مفهوم منافق در منطق، مفهومی است که امر سلبی در درون آن تعبیه شده باشد، مانند جاهل، قاصر، ظالم، فاسق، معیب. اما گاه وضع امور بسیار پیچیده تر است. گاه مفهوم، ظاهری دارد که باطن آن نافی آن معنای ظاهری است و به عبارت دیگر خود ستیز است. امروزه در تعریف ساختارهای اجتماعی کارامد، فرهنگ پیشرو و اقتصاد موفق از مفاهیمی همچون توسعه، پیشرفت، رشد، کمال و عدالت استفاده شده است، لکن مبانی هستی شناسی، انسان شناسی و وظیفه شناسی شکل دهنده ی باورهای پایه درباره ی جامعه، فرهنگ، اقتصاد، اخلاق و سیاست، چنان که اکنون به تقلید از غرب در دنیا رایج گشته است، به گونه ای است که امر سلبی مندرج در مفاهیم مذکور را به غایت مخفی نموده است. به عنوان مثال توسعه ای که با محصور نمودن نیاز-های انسان به تمتع مادی شکل بگیرد و مراتب عالی وجودی او را ندیده بگیرد، مفهومی منافق است، چون محدودیت در مبادی تصوری آن اخذ شده است. انقلاب اسلامی در پیوند دوباره ی انسان با وجه قدسی عالم و توجه دیگر بار به ارتباط ماده و معنا، کمیت و کیفیت، زمین و آسمان و عقل و وحی دفتری را گشود که مبادی و غایات آن با آنچه تمدن غرب آغاز و انجام بشر می دید متفاوت است. همین انقلاب بیشترین آسیب ها را از جریان نفاق دید. نفاقی که آسیب رسان به انقلاب اسلامی است ساحات گوناگونی را در بر می گیرد؛ اما یکی از صورت های بسیار مخفی و مخرب آن نفاق علمی است. امروزه علوم انسانی که در دانشگاه های ما آموزش داده می شوند و نظریه های علمی و روش شناختی که مبنای پژوهش های جامعه شناختی، روان شناختی، اقتصادی و حتی در حوزه ی سیاست و روابط بین الملل در عالی ترین سطوح تحصیلات تکمیلی و پایان نامه ها قرار می گیرند، ظاهرا در خدمت توسعه، پیشرفت، رشد و عدالت در جامعه ی دینی خودمان هستند، اما در باطن،آن نظریه های بنیادین علمی و روش شناختی به گونه ای طراحی شده اند و مبادی و غایات آنها به گونه ای است که در نهایت منجر به بسط و توسعه تمدن اومانیستی و سکولاریستی غرب می شوند؛ همان تمدنی که مبانی انقلاب اسلامی را نفی و انقلاب اسلامی را رقیب و بدیل ارزشی و فرهنگی برای خود می بیند. لذا آموزش و پژوهش در این علوم ظاهرش توسعه، رشد و کمال است، ولی باطن اش در تقابل ذاتی با مبانی و اهداف انقلاب اسلامی. این مفهوم نفاق مندرج در این علوم است و شاید یکی از اسرار چالش های فرهنگی و اجتماعی انقلابی که اصالتا فرهنگی و انسانی بود، بعد از نزدیک به چهار دهه برنامه ریزی، همین باشد که در علوم انسانی، جامعه علمی ما هنوز تا حد زیادی مقلد غرب است. غرب یک واحد یکپارچه نیست و در درون آن تنوع فراوان است و آنچه به غرب نسبت داده می شود، اگر جامع مشترکی نداشته باشد، متهم به نا آگاهی و عدم شناخت غرب است. یکی از آن محورهای اشتراک که می تواند تا حدودی از امور واقع نظری متنوع، هویت های یکپارچه تصویر نماید، روش نظریه پردازی است. روش شناسی از مهم ترین معابر ایجاد تصادم و راه های ورود نفاق در علم و التقاط میان تفکرات و نظریه پردازی های غربی و اندیشه ی ناب اسلامی است. باید توجه داشت که نا خود آگاه متدولوژی غربی را بر نظریه پردازی های دینی تحمیل نکنیم و در این زمینه با تامل و بصیرت به تعامل و تدبر علمی بپردازیم.
دیدگاهتان را بنویسید