– آیا تفکر اسلامى نظامساز است؟
– آیا نظامى که اندیشه اسلامى مىتواند پى ریزى کند کارآمد است؟
منظور ما از نظام کارآمد مجموعه اى است واجد ساختار اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى که پاسخگوى نیازهاى انسان در جامعه امروز باشد.
ممکن است پاسخ سؤالات یاد شده براى برخى منفى باشد. ما در این مجال قصد محاجه با ایشان را نداریم و براساس اعتقاد خویش پاسخ سؤالات فوق را مثبت فرض مى کنیم. سؤال بعد چنین است:
– براى تکوین چنین نظامى براساس اندیشه اسلامى چه باید کرد؟
این سؤال خود به اجزاء ریزترى مى انجامد؛ از قبیل این که:
– چگونه مى شود مکتبى بتواند در ساختار اجتماعى جامعه خویش عملاً مفید باشد؟
– چگونه مى شود مکتبى بتواند سیستم اقتصادى کارآمدى را به وجود آورد؟
– چگونه مى شود که مکتبى در ساختار سیاسى جامعه خویش کاربرد فایده مند داشته باشد؟ و سؤالاتى از این قبیل که مدت هاست اذهان بسیارى از متفکران و اندیشمندان را به خود مشغول کرده است.
در درون چنین سؤالاتى دو چیز نهفته است: اول، اندیشه و نظر و دوم، کاربرد و عمل. در میان این دو عنصر (اندیشه و عمل) نیز دو مفهوم همواره پیش چشم هستند؛ یکى «حقیقت» و دیگرى «فایده». این جاست که سؤالات اساسى ترى رخ مى نمایند:
– منظور از فایده چیست و به عبارت دیگر، ملاک تشخیص مفید از مضر چه مى باشد؟
– اگر اندیشه اى در عمل، کاربرد نداشت، کاربردى نبودن او چه دخالتى در حقانیت آن دارد؟ همین طور اگر راهکار عملى کردن اندیشه اى در هر یک از عرصه هاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى یافت شد، امّا کاربرد این اندیشه در آن عرصه ها راهگشا نبود و باعث پیدایش ساختار اجتماعى، سیاسى یا اقتصادى کارآمد نشد، تکلیف چیست؟ آیا آن اندیشه با حقیقت بى نسبت است، یا ممکن است عوامل دیگرى در کار باشد؟ اصلاً خود حقیقت موضوعى است که باید ابتدا تکلیف را با آن روشن ساخت که تعریفش چیست و ملاک هاى تشخیص آن کدامند؟
– کارآمدى چیست و ملاک آن کدام است؟ به عنوان مثال میان دو ساختار اقتصادى که یکى به عدالت اصالت مى دهد و دیگرى به رفاه و تلذذ بیشتر از دنیا، کدام یک کارآمد است؟
دیدگاهتان را بنویسید