یکی از تنگناهای مهمی که گفت و گوهای دقیق و علمی را دشوار می سازد، وجود برخی واژه هایی است که همراه با فرهنگ غرب به حوزه اندیشه دینی ما راه یافته است. واژه هایی که از آن ها نام می بریم چنین نیست که با فرهنگ دینی و آنچه که ما تا کنون در حوزه معرفت شناسی با آن سروکار داشته ایم بیگانه باشد، امّا این واژه های کهن در تفکر لیبرالی غرب با پیش فرض هایی باردار شده اند که غیر از آن چیزهایی است که ما آن ها را باور داریم.
پیش فرض هایی که مفهوم چنین واژه هایی بر آن ها ابتناء می یابد از اصالت بخشی به انسانِ حیوان انگاشته شده (اومانیسم) آغاز می شود و تا تأکید بر فردیت او (اندیویدوآلیسم) و تصریح بر اصالت و حاکمیّت امیال سودجویانه و لذت طلبانه او ادامه می یابد. مبانی یاد شده که با دیدگاه های تحصلی و آزمون پذیری تجربی در مقوله معرفت و ابزارانگاری در اخلاق و حقوق و دیانت و پراگماتیسم بی اعتنا به حقایق عالم و تمسخر الهیات و مابعدالطبیعه نسبتی دارند، به انکار اصول موضوعه شناخت و برابر انگاشتن حق و باطل و درست و نادرست و ارزش و ضدارزش و نسبی پنداشتن حقیقت می انجامند. بر کسانی که اندک آشنایی با متون و معارف اسلامی داشته باشند آشکار است که مبانی برشمرده شده با آنچه در معرفت شناسی اسلام بدان اشاره شده است، اختلاف اساسی دارد.
در اسلام، انسان تنها جانوری که کمی پیچیده تر از سایر جانوران در ساختار مغز و اعصاب و فیزیک ایستایی و استوای قامت و یا طرز قرار گرفتن مهره های پشت باشد نیست، بلکه علاوه بر این حقایق مادی و قشری، خلیفهاللّه و تاج آفرینش و قادر به شناخت عالی ترین و لطیف ترین معارف و مرکز فلسفی و اخلاقی عالم امکان و بنابراین تنها جانداری که قادر به تحمل رسالت است نیز هست.
در اندیشه اسلامی، برخلاف آنچه اندیشه لیبرال مؤید آن است، همواره به صدق و کذب قضایا و حق و باطل بودن مسائل توجّه می شود و راه شناخت به سوی حقایق باز است و معارف متافیزیک تمسخر نشده اند و ارزش و ضدارزش برابر نیستند و مطلق و مقدس دانستن حقیقت و پایبندی به آن، تعصب غیرمنطقی و فوندامنتالیزم تلقی نمی شود. حال در این مجال، ما با یکی از واژه هایی که شرحشان گذشت روبرو هستیم و آن، «آزادی» است.
دیدگاهتان را بنویسید