نقطه عزیمت اندیشه اصلاح با هر تعریف و هر مراد در قالب یک مسأله خواهد بود و آن، نارضایتى از وضع موجود است.
اندیشه اصلاح آن گاه بر جان و روح آدمى چیره مى شود که آنچه مى خواهد، نباشد یا آنچه مى باشد، نخواهد.
اندیشه اصلاحات و اصلاح طلبى از مباحثى است که نه تنها جدید نیست، بلکه شاید بحثى به قدمت آن را کمتر بتوان یافت، تا آنجا که به جرأت مى توان گفت پیشینه آن به خلقت آدمى بازمى گردد؛ چرا که اگر ریشه اندیشه اصلاح را در نخواستن هست ها و خواستن نیست ها بدانیم همواره و در تمام ادوار حیات بشر خواسته هایى وجود داشته که عینیت نداشته و ناخواسته هایى نیز بوده که فراوان بر گرد وجود آدمى حلقه زده است.
در زندگى هر انسانى مى توان گفت همه آنچه خواسته است نبوده و بسیارى از آنچه نمى خواسته وجود داشته؛ از این رو، وجود و حیات آدمى همواره با یک سرى نارضایتى ها از پیرامون همراه بوده است و اگر نارضایتى ریشه پیدایش فکر اصلاحات است، ادعاى ما مبنى بر پیشینه این اندیشه از خلقت انسان گزاف نخواهد بود.
دیدگاهتان را بنویسید