واژه نقد در مفهوم لغوی آن، تفکیک سره از ناسره، جدا کردن ناخالصی ها از خالصی ها، شیء را در محک قرار دادن و سالم را از ناسالم تشخیص دادن است و منتقد در عرصه انتقاد در پی رفع بدی ها، ناخالصی ها و پلیدی هاست.
انتقاد هم می تواند با هدف روشن نمودن حقایق و خوبی ها سازنده و ارزشمند باشد و هم می تواند با هدف بزرگنمایی عیب ها و پوشاندن خوبی ها و هتک حرمت و توهین و افترا مبتنی بر شایعات، مخرب و ضدارزشی باشد.
در اسلام نقد و انتقاد از مسائل مهم و اساسی است که همراه با مکانیزم عملی خاص و با حریمی مشخص و مرتبط با سایر مفاهیم اسلامی، معنی و مفهوم پیدا می کند و در قالب امر به معروف، نهی از منکر، النصیحه لائمه المسلمین (خیرخواهی رهبران اسلامی) و… تجلی مییابد. برای بازکاوی این مهم و تعیین حد و حدود و مرزهای روا و ناروای آن در نظام اسلامی با استاد دکتر محمّد جواد لاریجانی گفت وگویی را ترتیب دادیم؛ بدان امید که همه خوانندگان را مفید فایدت افتد.
ظهیری: ضمن تشکر از حضرتعالی که بذل عنایت فرمودید و فرصتی را در اختیار مجلّه قرار دادید برای انجام مصاحبه. همانطور که میدانید، ویژهنامه اخیری که مجله اندیشه حوزه درصدد پرداختن به آن است، ویژه نامه «ولایت فقیه» است. به نظر رسید که یکی از موضوعات بحثانگیز که همواره مطرح بوده و جای پرداختن دارد تا مطلب بخوبی شکافته شود، بحث جایگاه انتقاد در نظام حکومت اسلامی در عصر غیبت یا نظام مبتنی بر ولایت فقیه است. هدف از این گفتوگو این است که دریابیم جایگاه عنصر انتقاد در چارچوب نظام جمهوری اسلامی کجاست و محدوده اش کدام است؟
ابتدا بهتر است از تعریف مفهوم انتقاد آغاز کنیم و انواع آن را دسته بندی نماییم.
دکتر لاریجانی: قبل از این که ما از لحاظ آثار، عمل انتقاد را مورد ارزیابی قرار دهیم، باید از لحاظ هدف و موضوع آن را محدود کنیم. انتقاد گاهی برای این است که واقعیت یک موضوع مکشوف شود. این انتقاد بیشتر در مباحث نظری شکل پیدا میکند؛ مانند این که فرض کنیم علما در جایی گرد آیند، عالمی نظری را ابراز دارد و عالم دیگری آن را به نقد کشد. این عمل برای پیشرفت علمی و دستیابی به واقعیت، یا دقیقتر کردن تصویری که ما از واقعیت داریم، امری ضروری است؛ چون دستیابی انسان به حقیقت، بیشتر از طریق تلاش برای کسب حقیقت است و در این مسیر امور بسیاری بر انسان مجهول میماند. در مواردی انسان به خطا چیزی را میفهمد و دیگری آن خطا یا ضعف در برهان را متوجه میشود و بدینسان انتقاد سبب میشود حتی کسی که مورد انتقاد قرار گرفته، نظرش دقیقتر شود. بنابراین، یکگونه از انتقاد آن است که موضوعش فهم بخشی از واقعیت است، که آن را انتقاد علمی مینامیم و علیالاصول حوزه مورد علاقه اش نیز مجامع علمی است.
نوع دیگری از انتقاد مربوط به عملکرد فرد است؛ مثلاً در جایی مدیری منصوب میشود و مسؤولیتهایی دارد و مبتنی بر تشخیص خودش، اعمالی را انجام میدهد. به طور طبیعی این جا انتقاد میتواند جایز باشد از باب این که آیا روشهایی که فرد انتخاب کرده، به هدف میانجامد یا خیر؟ یا ممکن است آن مدیر خطا کند و خلاف مقررات عمل نماید. در این صورت، انتقاد از این است که چرا آن خطا را کرد. این نوع دوم از انتقاد از باب امر به معروف و نهی از منکر است.
این دو مورد از انتقاد کاملاً عقلایی است و در نظامی که براساس اسلام باشد، هر دو گونه آن وجود دارد؛ زیرا اسلام دینی حقیقتگرا و واقعیتگراست و به طور طبیعی انتقاد نظری را میپذیرد؛ همانطوری که علمای ما در همه مباحثشان (اصول دین و فروع دین) همواره باب انتقاد را باز گذاشتهاند؛ به عنوان نمونه، علما در بحثهای کلامی، در باب برهانهای اثبات وجود خدا گرفته تا در مورد جایگزینی پیامبر اکرم، مطالب مختلفی را عرضه میدارند، نقد میکنند و اثبات میکنند. این در مورد اول. در مورد دوم نیز در نظام اسلامی امر به معروف و نهی از منکر یکی از اصول بسیار اساسی به شمار میرود، تا آن جا که حضرت سیدالشهداء علیهالسلام دلیل مهم قیام خودش رتعطیل شدن این اصل بیان کرده، میفرماید: من قیام میکنم تا امر به معروف و نهی از منکر کنم؛ یعنی آن قدر این اصل مهم است که تعطیلشدنش معادل با هدم اسلام و برابر با سیطره ظلم و کفر و فساد است.
بنابراین، در امر به معروف و نهی از منکر مصلحت و حیات ملت وجود دارد. امر به معروف و نهی از منکر باعث جلوگیری از فساد حکمرانان است. البته نه تنها در مورد حکمران، بلکه در هر جایی که سیطره هست ـ به اندازهای که هست ـ در معرض فساد بسیار مهمی به اسم خودکامگی قرار دارد؛ مثلاً مدیر یک مدرسه به همان اندازه که بر محصّلان و معلّمان و اداره مدرسه سیطره دارد، در معرض خودکامگی است و میتواند مدیری باشد که فقط نظر و تصمیمات خودش را بنگرد و بقیه را حذف کند. این جا امر به معروف و نهی از منکر ضروری است تا جلوی خودکامگی را بگیرد. این نمونه کوچکی از سیطره است تا برسد به حکومت که بالاترین سیطرههاست. در حکومت به اندازهای سیطره مهم است که ما اجازه تنبیه تا مرگ را به آن میدهیم. حاکم میتواند فرد خاطی را تنبیه کند و این تنبیه میتواند گرفتن بخشی از مال، محروم کردن از حقوقی، زندان، حبس ابد، یا حتی اعدام باشد. بنابراین، حکومت بالاترین نوع سیطره است و به طور طبیعی هر گاه سیطره قویتر میشود، خطر خودکامگی هم بالاتر میرود.
پس این دو نوع از انتقاد، نه تنها در اسلام ممنوع نیست، بلکه حیات نظام به این دو پیوند دارد.
البته ما فقط به عنوان انتقاد نباید توجّه کنیم؛ چه بسا افراد در ظاهر، یک فکر را مورد نقد قرار میدهند و مقصودشان از این کار، تبلیغ فکری نادرست است. در امور سیاسی همواره شاهدش بودیم و امروز هم به نحو ویژهای با این مسأله روبرو هستیم؛ یعنی تفکراتی که ماهیت آنها با اسلام در تعارض است به اسم انتقاد وارد معرکه میشوند و در واقع، تبلیغ فکر دیگری هستند که لباس انتقاد دارند. البته قانون تکلیف اینها را مشخص کرده که صورتهایی از این کارها حتما ممنوع است.
ظهیری: فکر میکنم نتیجه ای که از سخنان حضرتعالی می گیریم این است که یک نوع انتقاد در عرصه مباحث نظری برای کشف حقیقت است و یک نوع نیز در عرصه مدیریت که در قالب امر به معروف و نهی از منکر جای میگیرد و در کل به این میرسیم که انتقاد در جای درست خودش در حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه، قابل طرح است و از جایگاه با اهمیتی نیز برخوردار می باشد. اکنون می خواهیم جست وجو کنیم که آیا این جایگاهی که انتقاد دارد، در همه سطوح جامعه و به صورت فردی است، یا این که در سطح خاصّی مطرح میشود و باید نهادینه شود و نهادهایی باید باشند تا به این مقوله بپردازند. اگر هم نهادینه بودن مدنظر است، آیا همه هادهای جامعه اسلامی، احزاب و گروه های مختلف مجاز هستند به چنین کاری دست بزنند یا خیر؟
دکتر لاریجانی: همانطور که اشاره کردم، انتقاد نوع اول که مخصوص مسائل نظری است به معنای فهمیدن یک واقعیت است. حوزه این انتقاد، بیشتر حوزه علمایی است؛ یعنی باید به تناسب حوزههای علمایی مطرح شود؛ مثلاً در یک مسجد یا در یک روزنامه نمیتوان ادله مشروعیت یک نظام را به شکل فلسفی مورد نقد قرار داد، یا موضوع ولایت فقیه را که فقها بیشتر آن را در کتاب بیع یا مکاسب مطرح میکنند، مورد بحث قرار داد. آن جا اصلاً جای چنین بحثی نیست و اگر کسی، به عنوان نمونه، برای مردم در بازار ادله روایی ولایت فقیه را مناقشه کند، هدفش بحث نظری نیست، بلکه تبلیغ یک فکر دیگر است. در این جا به طور طبیعی یک فقیه در جلسه بحث خودش میتواند به هر درجه که خواست ادلّه ولایت فقیه را خراب کند، تأسیس کند، دوباره بسازد و تغییر دهد. این بابش مفتوح است و کسی هیچ فقیهی را نمیتواند مجبور کند که این حقایق را مورد بحث قرار ندهد.
امر به معروف و نهی از منکر نیز از مباحثی است که اسلام برای آن شرایط بسیار مفصلی قرار داده است. فرضا ما نمیتوانیم به خاطر این که میخواهیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم، آبروی افراد را از بین ببریم. متأسفانه امروز خیلی از مطبوعات ما به بهانه انتقاد، بدترین تهمتها را میزنند، این درست مصداق عملِ اهانت است. امّا حقیقتا در مورد عملکرد مسؤولان کشور، از مقام معظم رهبری گرفته که بالاترین سمت را دارند، رئیس جمهور، رؤسای قوا، وزرا، وکلا تا مدیران در سطوح پایین، هیچ کدام در حوزه خارج از امر به معروف و نهی از منکر قرار نمیگیرند. سیره اسلام این بوده است، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله این چنین عمل کرده است. مولای متّقیان علی علیهالسلام در دورانی که حکومت داشتند، این چنین عمل کردهاند. قواعد امر به معروف و نهی از منکر هیچ کس را استثنا نمیکند و حق امر به معروف و نهی از منکر ـ که در واقع وظیفه است، نه حق ـ بر دوش همگان است.
ظهیری: در مورد نوع دوم انتقاد که در حوزه مدیریت است، و به رأس مدیریت اسلامی یعنی ولیّ فقیه نیز مطابق فرمایش شما سرایت دارد، آیا بر این انتقاد مرز و خط قرمزی هم تصور میکنید؛ یعنی آیا مرحلهای از محدوده عمل ولیّ فقیه وجه قدسی دارد و تعبدی است و چون و چرایی در آن نباید صورت بگیرد و مرحلهای از آن، قابل نقد است؟
دکتر لاریجانی: مرز قدسی مربوط به ساحت پروردگار متعال است و طبیعی است که اگر اثبات کردیم امری امر شارع است از آن به بعد تعبّد است؛امّا تا این که برسیم به این که امر شارع است، این نیاز به برهان دارد و از آن به بعد دیگر برهان تمام است و ما در تبعیت از پروردگار نیاز به برهان نداریم، به این معنی که ما در جای دیگر باید این مسأله را ثابت کنیم.
من این جا میخواهم اشاره کنم که در نظام حکومتی دو چیز بسیار مهم است؛ یعنی ماهیت حکومت در واقع قائم به دو مسأله است. یکی مسأله مجوز سیطره است؛ یعنی چرا ما انسانها اجازه میدهیم که گروه دیگری بر ما مسلط شوند؟ دوم، نوع سازماندهی است که سیطره را تحقق میبخشد. این را به اصطلاح حکومت یا حاکمیّت و مسأله تشریع مینامند. تشریع یعنی ما اجازه میدهیم قوانین به گونه خاصی روش کار انسانها را تنظیم کند. بنابراین، سؤال این است که حق حاکمیّت و تشریع از کجا پیدا میشود و چه توجیهی دارد؟
در تاریخ بشر سه نوع توجیه برای حق حاکمیّت و تشریع تا به حال ارائه شده است:
توجیه اول که مربوط به دوره سوفیستها در یونان است و به نحوی ماکیاولی آن را تبیین کردند و نوع بسیار متداولی به صورتهای مختلف تا امروز بوده، منطق قدرت است. سوفیستها میگفتند هر کس قدرت دارد، توجیه دارد؛ یعنی همین که شما قدرت را به دست آوردید، همین برای به کارگیری آن به اندازه کافی موجه است. در این صورت، سوفیستها نسبت به کسانی که در مقابل صاحبان قدرت قرار داشتند، میگفتند شما اگر میتوانید، جمع شوید و قدرت را به دست بگیرید، و گرنه، با قدرت بسازید و منافع خودتان را تضمین کنید. جالب است که سوفیستها در مرحلهای به دموکراسی علاقه فراوانی داشتند زیرا معتقد بودند اگر آزادی بیان باشد، آنها میتوانند مردم را دور خودشان جمع کنند و حکومت را به دست بگیرند. بنابراین، کسانی که منطق قدرت را هم قائلند در مرحلهای به دموکراسی و آزادی بیان علاقه دارند. آزادی بیان تنها برای آنهایی نیست که با منطق قدرت مخالفند و چه بسا امروز هم همینطور است. خیلی از افراد صحبت از آزادی بیان میکنند، چون معتقدند این امر به آنها امکان میدهد که گروههایی را دور خودشان جمع کنند و قدرت را به دست بگیرند. البته اینها وقتی قدرت را به دست گرفتند، ممکن است دموکراسی برایشان دردسرآفرین هم باشد.
توجیه دوم این است که سیطره و تشریع، حقّ خود مردم است؛ یعنی مردمسالاری است. این توجیه مخصوص دموکراسیهای لیبرال است. آنها مدعی هستند که انسان فقط خودش سیطره دارد و هیچ کس دیگر بر نفس آدم سیطره ندارد و این که انسان چه باید بکند، این هم حقِّ خود اوست. البته انسانها حق دارند به هر میزان که خواستند، این دو حق را به یک فرد یا گروهی تفویض کنند، که به این میگویند تئوری تفویض (Consent). بدین معنی که ما بر خودمان سیطره داریم و حق داریم که یک نفر را پیدا کنیم و بگوییم که تو بر ما سیطره داشته باش. ما حق داریم هر طور دلمان میخواهد زندگی کنیم و میتوانیم ۲۷۰ نفر نماینده انتخاب کنیم در جایی به نام مجلس و به آنها بگوییم از طرف ما حق دارید درباره نحوه عمل زندگی ما تصمیمگیری کنید. اگر آنها مطابق دلِ ما کار نکنند، دفعه دیگر به اینها رأی نمیدهیم. این تئوری مردمسالاری است که حق حاکمیّت و تشریع را به تکتک افراد میدهد و حتی حق تفویض این حق را نیز به انسان میدهد.
منطق سوم که منطق الهی است، حقّ حاکمیّت و تشریع را مخصوص خدا میداند؛ یعنی هیچ کس بر نفس خودش حقّ حاکمیّت ندارد مگر خداوند متعال. تشریع یعنی این که چگونه زندگی کنیم و تعیین این که چه عملی صالح است و چه عملی غیرصالح، با خداوند متعال است. البته انسانها مختار هستند که وقتی یک امری را نظر پروردگار دیدند اطاعت کنند یا در مقابل آن طغیان کنند.
حال پس از این که سه مسلک را یادآور شدیم، به مبحث «انتقاد» بازمی گردیم. ما امروز میبینیم که انتقاد از نظام اسلامی وجود دارد، امّا انتقاد به این معنی نیست که میخواهند حق حاکمیّت و تشریع خداوند را بازتر کنند، بلکه میخواهند این را زیر سؤال ببرند و به جایش مردمسالاری را تبلیغ کنند. همچنین ممکن است انتقادهایی تحت عنوان تردید در ادله ولایت فقیه عرضه شود، با این بیان که ادلّه ولایت فقیه فلان ضعفها را دارد، امّا غرض او تبیین این اصل نیست، بلکه میخواهد این را خراب کند و جای آن، مردمسالاری را معرفی نماید. این در واقع در حوزه انتقاد نیست، بلکه تبلیغ فکری است که در مقابل فکر الهی قرار دارد. حال حاکم چه مسؤولیتی دارد؟ حاکم اسلامی حق دارد جلوی این تبلیغات را بگیرد؛ امّا معنایش این نیست که حتما این کار را باید انجام دهد. گاهی حاکم تأثیر این تبلیغات را آنقدر کم میداند که برایش مهم نیست و با حساسیت کم از آن میگذرد. چه بسا مواقعی که برای جلوگیری از پخش این فکر، ممنوع کردن آن مضر باشد و باید از راه دیگری وارد شد.
پس بین حقّ حاکم اسلامی در معارضه و مبارزه با اینگونه تبلیغات و نحوهای که او به کار میبرد، باید تفاوت بگذاریم. حاکم در نظام اسلامی حق دارد از تبلیغاتی که حاکمیّت تشریع و سیطره الهی را میخواهد زیر سؤال ببرد جلوگیری کند، چون اساس نظام بر آن استوار است. البته ممکن است در عمل مصلحتاندیشی کند و نحوه این مبارزه را به گونه مناسب انتخاب کند. چون معنای جلوگیری فقط ممنوعیت نیست. گاهی باید زمینه تأثیرش را پایین بیاوریم، چون مهم این است که مردم به راه خدا و منطق الهی اعتقاد داشته و بدان پایبند باشند و این که کسی منطق غیرالهی را تبلیغ کند یا نه، چندان اهمیتی ندارد.
ظهیری: فرمودید اگر اثبات شود که حکمی ازاحکام خداست، در حوزه مقدّسات وارد میشود و وجه قدسی پیدا میکند و در حوزه تعبّد قرار میگیرد و جای انکار و تردید ندارد. این بحث به نوعی مربوط میشود به حوزه معرفتی، که انتقاد در چه سطحی از حوزه معرفتی صورت میگیرد، چون عامه مردم که تمامی ابزار و لوازم دریافتن حکم خدا از غیر آن را در اختیار ندارند. آیا فکر نمیکنید که سطح معرفتی با انتقاد در این قسمت مرتبط است؟ یعنی فکر نمیکنید فردی که از دانش فقهی محروم است، به حکم عقل و منطق، نباید در این گونه امور تخصصی وارد نقد شود؟
دکتر لاریجانی: البته مسأله فراتر از این است. فرض کنید ولیّ فقیه در یک مورد از مسائل اجتماعی نظری را داد. به طور طبیعی فقهای دیگر میتوانند این نظر را نقد کنند و بگویند حکم اللّه غیر این است، یا استنباط آنها چیز دیگری است. این مقدار نقد، هیچ مشکلی ندارد، لکن مسأله این است که آنها هم قبول دارند در جایی که فقهای مختلف، نظرات متفاوت دارند ـ به عنوان فقیه ـ لزومی برای اعمال نظر فقیه وجود ندارد، ولی در مسائلی که مربوط به حکومت است، نظر ولیّ مشروع باید عمل شود؛ حتی اگر فقهای دیگر معتقد باشند این حکم، به معنای حکم، درست نیست.
ظهیری: بیان انتقاد چگونه است؟ آیا برای بیان آن مجاز نیستند؟ و اگر مجازند آیا هیچ حدی بر بیان چنین انتقادهایی وجود ندارد؟
دکتر لاریجانی: بیان انتقاد در حوزه علمی بین اهل علم و فضل هیچ مشکلی ندارد و برای تبیین راه خداست؛ امّا در حوزه عمومی، فقیه باید سبک و سنگین کند؛ اگر این بیان باعث شود اجرای آن حکم ضعیف شود یا حکومت تضعیف گردد، این انتقاد خلاف است. گاهی نیز بیان مسأله، ضعف حکومت را سبب نمیشود، که آن اشکالی ندارد؛ مثلاً اگر دشمن به کشور ما حمله کرد و ولیّ فقیه دفاع را واجب دانسته و آن را اعلام کرده است، در این صورت ممکن است فقیه دیگری این دفاع را واجب نداند و برهان هم داشته باشد، لکن اگر بخواهد این را بیان کند، در آن صورت در مردم برای رفتن به جبهه سستی ایجاد میشود. بنابراین، او نباید این نظر را تبلیغ کند، به خاطر این که اگر در رفتن مردم به جبههها سستی ایجاد شود، دشمن بر ما چیره میشود.
پس فقیه وقتی نظری پیدا کرد، اعلام آن در دوایر علمی که عمدتا مشکلی ندارد، امّا اگر بخواهد نظرش را برای عموم بیان کند، باید مصلحتاندیشی بشود.
نمونه دیگر: حضرت امام در مورد نماز در بلاد کبیره منطق خاصی داشت. حال فقیه دیگر، نظر دیگری دارد. در این جا تبلیغ این نظر مشکلی ندارد؛ زیرا مقلّدان آن فقیه میتوانند براساس فتوای او عمل کنند و در امر حکومت نیز هیچ خللی وارد نمیشود. امّا اگر فقیهی نظرش این بود که در زمان غیبت نماز جمعه خواندن حرام است، تبلیغ این رأی باعث میشود که مردم به نماز جمعه نیایند و در این صورت در اساس نظام سستی پیدا میشود. نماز جمعه مایه قوت نظام و نمادی از تولای مردم به نظام است. بنابراین، تبلیغ این نظر فقهی در بین عموم بسیار مضرّ است، در حالی که همین فقیه در درس صلات خودش وقتی به بحث نماز جمعه رسید، ادلّه را میآورد و ادله دیگران را نقد میکند و بعد میگوید نظر من این است که در زمان غیبت، نماز جمعه حرام است. این هیچ اشکالی ندارد.
ظهیری: آیا تمام آنچه در حوزهعملکرد ولیّ فقیه قرار میگیرد، باید در همین چارچوب که بیان فرمودید اطلاق شود و به عنوان تشخیص یک حکم فقهی محسوب گردد؟
دکتر لاریجانی: در مورد عملکردی که در حوزه امر به معروف و نهی از منکر قرار میگیرد، هیچ منعی وجود ندارد.
ممکن است به طور واضح بفرمایید منظورتان از «عملکرد» چیست؟
دکتر لاریجانی: به عنوان مثال، نظر حضرت امام در مورد تجارت خارجی این بود که تجارت خارجی باید آزاد باشد. در آن زمان برخی معتقد بودند تجارت خارجی باید در دست دولت باشد. در این جا ممکن است کسی با این عملکرد مخالف باشد، مسأله فقهی هم در میان نیست، فقیه ممکن است به حاکم هر دو را اجازه بدهد؛ یعنی به حکم اولی تجارت خارجی آزاد باشد و به حکم ثانوی فقیه بتواند مصلحتاندیشی کرده، جلویش را بگیرد. در آن صورت، مردم یعنی نویسندگان و اهل فن میتوانند نقد کنند. فقها در حکم اولی آن و اهل فن اقتصاد در مصلحتاندیشی آن بحث کنند و بگویند نظری که رهبر معین کردند، این آثار منفی را دارد و از دیدگاه ما این نظر نادرست است. این امر به معروف و نهی از منکر است و هیچ اشکالی ندارد.
ظهیری: با توجّه به سیستمهای مشورتی گستردهای که در حوزه کار رهبری فعالیت میکنند، آیا فکر نمیکنید جرح و تعدیل تمام نظرات و آراء و در واقع انتقادات در همان حوزهها انجام میشود و لزومی ندارد که انتقاد به سطح جامعه کشانده شود؟
دکتر لاریجانی: هیچ یک از سیستمهای مشورتی رافع حقّ امر به معروف و نهی از منکر نیستند.شورای تشخیص مصلحت نظام، یک بازوی مشورتی است تا مواردی که مثلاً اختلاف بین شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی به وجود میآید حل کند یا چارچوبهایی که به اصل نظام و سیاستهای کلی آن مربوط میشود، مشخص سازد. دولت خودش بازوی مشورتی رهبر است. مجلس نیز همینطور؛ یعنی در نظام اسلامی ارگانهای مختلف رسمی به طور کلّی در زیر چتر مشروعیت ولایت فقیه و ولیّ امر کار میکنند و در این، تردیدی نیست. بنابراین، ولیّ امر همه اینها را بازوان خودش میبیند. با این حال، ممکن است در جایی تصمیمش نادرست باشد یا حتی درست باشد، ولی به نظر برخی نادرست بیاید. در عملکرد، باب انتقاد همیشه باز است و هیچ اشکالی هم ندارد.
ظهیری: برخی انتقادها در چارچوب مفهوم اسلامیاش، یعنی امر به معروف و نهی از منکر که شرایط و ضوابط خاص خودش را دارد، قرار نمیگیرد و از آن به عنوان انتقادهای مخرب و آسیبگر یاد میکنیم.
دکتر لاریجانی: یا مخالفتهای انتقادگونه!
ظهیری: بله، در واقع می خواهیم بدانیم اگر انتقادی از جای درست خودش خارج شود و در شکل نادرست آن مطرح گردد، چه آفت هایی دارد و چه آسیب هایی به اجتماع و پیکره نظام وارد می کند؟
دکتر لاریجانی: البته آفات بسیاری دارد. آن نوع مهمی که امروز هم رایج است و دولتهای غربی هم خیلی به آن علاقه دارند، تبلیغ فکر جدایی دین از سیاست است. آنان به اصطلاح مردمسالاری و حقّ مردم در حاکمیّت و تشریع را تبلیغ میکنند. اگر ما این فکر را به اسم انتقاد تبلیغ کنیم و بگوییم ادله ولایت فقیه که فقها گفتند، خیلی ضعیف است و آنچه مهم است این است که مردم حق دارند سیطره خودشان راتعیین کنند و آنان حق دارند تقنین نمایند، این در واقع معارضه با اصل نظام است و انتقاد نیست. اگر زمانی میدان این گونه انتقادها باز شود و اذهان زیادی را به خودش جلب کند، میتواند ضربههای مهلکی به حکومت اسلامی وارد کند.
همینطور مسأله امر به معروف و نهی از منکر اگر مستمسکی برای این شود که افراد، مخالفان خودشان را مورد اتهام و توهین و بهتان قرار دهند؛ حتی در شکل کاریکاتور و طنز، آن هم درست نیست. طنز یا کاریکاتور باید برای بیان یک حق باشد، ولی وقتی میبینیم طنزها برای تهمت و بهتان زدن و هتک حرمت افراد و حیثیت آنهاست، این دیگر طنز نیست و سبب میشود افراد صاحب فکر جامعه منزوی و دلتنگ شوند و دیگرجرأت نکنند افکارشان را بیان کنند. همچنین باعث میشود که صفوف مسلمانان پراکنده شود و اتحاد آنها از بین برود و جامعه اسلامی فَشَل شود. بنابراین، تخلف از معیارهای مربوط به انتقاد میتواند از هدم نظام گرفته تا فشل کردن نظام و تا منزوی کردن اصحاب فکر اثر داشته باشد.
ظهیری: یکی از مسائلی که بارها در اظهاراتتان بر آن تأکید کردید، مصالح نظام است و در واقع به اشاره، حدی را که بر مسأله انتقاد تصویر کردید، بحث مصلحت اندیشی است. چارچوب این مصلحت چیست و تشخیص آن به عهده کیست؟
دکتر لاریجانی: البته به این بیان، «حد» خیلی مشکل است. من میخواهم بگویم حد دقیقتری وجود دارد. حد دقیقتر این است که اگر نقدی ماهیت علمی دارد ـ احکام شرعی یا هر چیز دیگر ـ آن بحث خودش را دارد و مربوط به حوزههایی است که صلاحیت این کار را دارند؛ مثلاً دندانپزشکان نمیتوانند در جمع خودشان درباره یک حکم فقهی نظر دهند که چرا تعداد زنان در شهادت نسبت به مردان متفاوت است، یا حدّ ارث در اسلام چگونه است؟ در یک انجمن مهندسان یا اصناف دیگر نیز جای این بحث نیست و عقل هم این را حکم میکند. جای این بحث در میان علمای دین است و این، حدّ است.
مطلب دوم این است که امر به معروف و نهی از منکر در انتقاد از عملکردها، احکام بسیاری دارد و در این جا اصلاً مصلحت حکم میکند که امر به معروف و نهی از منکر باشد. مصلحتاندیشی همیشه مانع انتقاد نیست. اتفاقا در امر به معروف و نهی از منکر مصلحتاندیشی در احیای این اصل مهم است؛ یعنی هر کس نسبت به منکر باید حساس باشد. جامعه اسلامی و جامعه مدنی براساس فکر اسلامی، جامعهای نیست که هر کس به دین خود باشد؛ گبر به دین خود، ترسا به دین خود و مسلمان به دین خود. به عکس، در جامعه اسلامی هر کسی نسبت به حق، حساسیت دارد؛ یعنی اگر دیدیم همسایه ما کارهایی ناهنجار میکند، نمیتوانیم بگوییم به ما چه ربطی دارد، باید او را در مراتب مختلف امر به معروف و نهی از منکر کنیم. کسی را واسطه قرار بدهیم ـ البته اینها در فقه بحث شده ـ خودمان تذکر دهیم، انواع تذکر را تغییر دهیم، از دست او شکایت کنیم و خلاصه باید او را از انجام منکر منع کنیم. البته ممکن است تشخیص ما از منکر اشتباه باشد و لذا فرد دیگری را واسطه قرار میدهیم. شاید او بگوید اصلاً حرف و تشخیص شما درست نیست، یا نهایتا شکایت میکنیم و دادگاه تشخیص میدهد که کار او منکر نیست و پندار ما اصلاح میشود.
مسأله «حدود» در دموکراسیهای لیبرال هم وجود دارد. در دموکراسیهای لیبرال آزادی بیان مورد قبول است، مگر این که به دو مانع برخورد کند: یکی امنیت ملی و دیگری اخلاق و عفّت عمومی. آنها معتقد هستند امنیت ملی چیزی است که دولت حق دارد به کمک آن، آزادیها را محدود کند. عفّت عمومی نیز همینگونه است؛ به عنوان مثال، چنانچه الآن خانمی در شهر نیویورک بخواهد نیمهعریان به بانک برود، پلیس او را دستگیر میکند و به دادگاه میبرد. حرف دادگاه این است که این رفتار شما سبب ناهنجاری رفتاری در بین مردم است، و با این کار، امنیت عمومی به خطر میافتد.
بنابراین، مصلحتاندیشی بر معیار کلی در همه جوامع وجود دارد. حال در نظام اسلامی، اخلاق و عفت عمومی را براساس احکام شرع تبیین میکنیم؛ آن جا عمومیت مردم، اینها را تعیین میکند. البته باز هم میگویم که نوع مقابله براساس کارآمدی حکومت است. گاه کسی که مرتکب خلاف شرع شده، او را نصیحت میکنند، گاهی با او با زور برخورد میکنند و گاهی زور مضر است و باید به گونه دیگری با او برخورد کرد. اینها شکلهای مختلفی است که در عمل باید روشن شود.
ظهیری: بحث تخصص هم به عنوان یک حد در بیانات شما مشخص شد که کسی مجاز نیست در غیر حوزه تخصصش انتقاد کند و این امری عقلایی است. حال اگر ما بحث را منحصر به ولیّ فقیه و انتقاد از او بکنیم، می بینیم که هیچ کار ولیّ فقیه از حوزه فقه خارج نیست؛ یعنی به شکلی به فقه او مربوط میشود. آیا با فرض حدّ تخصص، باید چنین نتیجه بگیریم که غیر فقیه نمی تواند وارد محدوده انتقاد شود و باب انتقاد بر دیگران بسته است؟
دکتر لاریجانی: به هر صورت، منتقد دو چیز را میتواند نقد کند: یکی تشخیص ولی از حکم شرعی است. به طور طبیعی کسی که خودش وارد در احکام نیست، مردم از میپرسند که تو بر چه اساسی نقد میکنی؟ گاهی یک فقیه نقد میکند، که این اشکال بر او وارد نیست. او ادله را نگاه میکند و نقد میکند و حتی اگر غرضش چیز دیگری باشد؛ چون مسأله تشخیص، نقطه منفرد نیست. اگر یک وقت ولیّ فقیه بیشتر آرائش شاذ بود، ما باید سؤال کنیم که چگونه است تشخیصهای او با فقهای دیگر این اندازه فاصله دارد و این مشکلی است که خبرگان رهبری باید نسبت به آن حساس شوند. امّا اگر اینگونه نبود، آرای یک فقیه در حد سایر فقها بود با حفظ اختلافات طبیعی، آن مشکلی نیست. بنابراین، کسی که میخواهد تشخیص حکم شرعی را نقد کند، انتظار عقلا این است که او خودش اهل فن باشد.
ظهیری: با عرض معذرت از قطع کلامتان، برای شکافته شدن بهتر بحث در این جا سؤال دیگری مطرح میشود. آیا افراد حق اظهارنظر هم ندارند؟ شما فرمودید که چه بسا فردی تشخیص غلطی از منکر داشته باشد، ولی خودش فکر میکند که تشخیصش درست است، او باید انتقاد کند و در مراحل بعدی افراد دیگر و یا دادگاه صلاحیتدار او را متوجه میکند که تشخیصش از منکر غلط است. آیا چنین حقی ندارد؟ و در صورت وقوع چنین اموری حکومت اسلامی چه خواهد کرد؟
دکتر لاریجانی: صحبت از حقّ نیست؛ صحبت معقول بودن است و گرنه انسان آزاد است و اختیار دارد که حتی عمل باطل انجام دهد. اختیار، رافع مسؤولیت نیست. خداوند انسان را چنین آفریده که اولاً برای او تشخیص راه درست و باطل را ممکن کرده و ثانیا او را مختار آفریده که میتواند حق و باطل را انتخاب کند، ثالثا او را مسؤول کرده؛ اگر به راه حق برود پاداش میبیند و اگر به راه باطل برود مجازات میشود. اینها سه مسأله حقیقی هستند؛ لذا چنانچه انسانی که هیچ اطلاعی از فقه ندارد بگوید من معتقدم ولیامر در این مسأله فقهی اشتباه کرده است، باید برای حرف خود دلیل داشته باشد. این حرف از او پذیرفته نیست. اگر برای کارش توجیه عقلایی کافی نباشد، او در مورد کارش خاطی است و به طور طبیعی چه در این دنیا و چه در آن دنیا، جزا میبیند.
ظهیری: موضع حکومت اسلامی در برابر چنین مواردی چیست؟ آیا به هیچ وجه چنین مقولاتی را برنمی تابد؟
دکتر لاریجانی: اینگونه نیست که ما بگوییم حکومت اسلامی برنمیتابد. حکومت اسلامی ممکن است با خیلی چیزها مواجه شود، آنهایی را برنمیتابد که آثارش برای نظام خیلی مهم باشد، یا یک خلاف شرع بیّن باشد؛ مثلاً اگر آدمی چنین حرفی را بزند، ممکن است مردم بگویند این آدم یاوه گفته است. در این صورت، شاید حاکم شرع اصلاً به او توجّه نکند. امّا اگر گروهی که هیچ اطلاعی از فقه ندارند، به اسم تردید فقهی بخواهند زیرآب نظام را بزنند، این مثل مسجد ضرار است. پیامبر اکرم دستور داد مسجد ضرار را خراب کنند. آنها میخواستند این مسجد را پایگاهی برای مبارزه با راه خدا کنند.
بنابراین، این گونه نیست که حکومت هر حرف بیربطی را برنتابد. حکومت از کنار بسیاری از حرفهای بیربط با کرامت رد میشود؛ مگر آن جا که خلاف شرع بیّن باشد.
ظهیری: مجددا از وقفهای که در کلامتان ایجاد شد عذرخواهی میکنم. بحثی که مطرح کردیم این بود که همه عملکردهای ولایت فقیه به نحوی به فقه او برمیگردد (یعنی به تشخیص او از احکام شریعت). آن گاه این سؤال را عنوان کردیم که آیا با این وصف باب انتقاد بر غیر فقها بسته نمی شود. شما در پاسخ فرمودید که در هر صورت انتقادکننده دو چیز را می تواند نقد کند.
دکتر لاریجانی: بله؛ این جا دو اصطلاح از فقه داریم. فقهی که متصدی کشف احکام شرعی است و فقهی که از این فراتر است و میخواهد در موضوعات هم به نحوی داخل شود. شاید اصطلاح عرفی این است که احکام کلیتر را از فقه بخواهیم و این که در موضوع خاصی آن را پیاده کنیم. بخشی از این کارشناسی است و این کارشناسی است که باید آن را روشن کند؛ مثلاً اگر ما بخواهیم تصمیم بگیریم که از کشوری گندم بخریم یا نه، طبیعی است که فقه حکومت را مجاز دانسته در تأمین مایحتاج مردم تلاش کند، امّا این که این مایحتاج، گندم باشد و این گندم را از چه کشوری بخریم، اینها شاید از لحاظ اصطلاحی هم داخل فقه محسوب نشود. اینها مسائلی است که باید حاکم براساس مصالح کلّی نظام تصمیم بگیرد و در مورد مصالح جزئی آن نیز باید کارشناسی کنند . در واقع مفهوم فنیتر فقه این جا مطرح است.
ظهیری: در مورد آفت های انتقاد بحث کردیم، امّا می دانیم همانطور که بعضی انتقادها غیرسازنده و آسیبگر هستند، ترک برخی انتقادهای درست و سازنده و ممانعت از بیان آنها مستلزم آسیب و زیان است. آسیب هایی که پیامد ترک انتقاد است چیست؟
دکتر لاریجانی:اولاً در حوزه فهم و معارف (انتقاد علمی) اگر انتقاد نباشد، علم رشد نمیکند و باب فهمیدن راکد میشود. پس این اولین چیزی است که باعث ضربه به بدنه فهم علمی میشود. دوم، اگر در مورد عملکرد مسؤولان، انتقاد که جدولی از جداول امر به معروف و نهی از منکر است تعطیل شود، منکر روزبروز میتواند گسترش پیدا کند، معروف میتواند تعطیل شود، حکام میتوانند خودکامه شوند و این مهمترین فسادی است که در امر حکومت متصور است.
چنان که پیشتر گفتیم، اگر مطالبی که ظاهری انتقادگونه دارند و در واقع، مخالفتی در لباس انتقاد هستند، ممنوع نشوند، میتوانند برای نظام و اسلام صدماتی داشته باشند؛ مثلاً افرادی تبلیغ کنند که احکام شرعی نتیجه فهم فقهاست و فقها انسان هستند و فهم انسانها همیشه میتواند در معرض خطا باشد؛ پس هیچوقت ما مطمئن نیستیم که این حکم درست است یا غلط ؛ بنابراین هیچ دلیلی ندارد که پایبندش باشیم. با به اسم انتقاد از استبداد دینی، با این عنوان که دین متولی و قیم نمیخواهد، استبداد دینی موقوف، اتوریته نمیخواهد، تحت این عنوان انتقاد شود، ولی اهداف پخش فکر نسبی گرایی یا شک اپیستمولوژیکی است. در این صورت، به طور طبیعی این انتقاد، انتقاد باطلی است و این شبهه، شبهه باطلی است. چون انسان عاقل برای انجام امور به درجهای از اعتماد بسنده میکند؛ یعنی وجود احتمال کلی در خطا، رافع مسؤولیت نیست. شما از تهران میخواهید به مشهد بیایید، همینقدر که با درجه خوبی مطمئن باشید که احتمال سقوط این هواپیما اندک است، سوار میشوید. هیچ وقت نمیتوان صددرصد تضمین کرد که این هواپیما سقوط نمیکند. یا یک قاضی اگر بخواهد راجع به یک دزد حکمی صادر کند، طبیعی است احتمال دارد که اشتباه کند. اگر صرف احتمال اشتباه مانع از اجرای حکم باشد، هیچ دزدی را نمی توان زندانی کرد؛ پس اصلاً حکومت نمیشود کرد. بنابراین، شبهه یاد شده، بسیار شبهه سخیفی است، امّا همین شبهه سخیف را به عنوان یک دیدگاه جدید و یک نواندیشی دینی، به اسم تحمل دیگران یا دیگراندیشان، مطرح کردند. این اصلاً بابی در اسلام ندارد؛ هر چند اسمش تحمل باشد. اسلام این تحمل را ندارد.
ظهیری: قطعا فرمایش حضرتعالی نفی کامل حقّ مطرح کردن این مباحث نیست، بلکه محلّ مطرح کردنش مدّ نظرتان است.
دکتر لاریجانی: در اصل، صحبت بر سر تبلیغ است. بحث شک اپیستمولوژیک آیا رافع مسؤولیت است یا نه، بحثی فلسفی است و فلاسفه میتوانند در جمع خودشان درباره آن بحث کنند. این بحث از قبل هم بوده است، بحث ظنّ در احکام شرعی، حجیّت قطع در احکام شرعی چه در مورد اخبار متواتره چه در مورد ظنون دیگر، اینها که چیز جدیدی نیست؛ امّا تبلیغ این در میان مردم که ایهاالناس به هیچ حکمی اطمینان نکنید، تمام احکام نسبی هستند، چون محصول فهم انسان هستند. این نواندیشی نیست؛ این یک بدعت تمامعیار در امر دین است و این بدعت کاملاً ممنوع است و حکومت حق دارد با تمام امکاناتش جلوی آن را بگیرد.
ظهیری: در برخی از اخبار و روایات رسیده از ائمه معصومین علیهمالسلام بویژه مولای متقیان علی علیهالسلام، دعوت مردم به انتقاد دیده می شود و استنباط می گردد که انتقاد در حکومت معصوم نیز جایگاهی دارد. سؤال این است که جایگاه نقد در حکومت معصوم چگونه است؟ از یک طرف به علت عصمت از خطا و اشتباه احساس می شود که باب انتقاد بسته است و از سوی دیگر خود معصومین مردم را دعوت به انتقاد می کنند. لطفا در این مورد توضیح دهید تا شاید نکاتی جدید از بحث انتقاد در حکومت اسلامی باز شود و بهتر نتیجه بگیریم.
دکتر لاریجانی: معصوم وقتی مردم را به نقد دعوت کرده،در واقع برای احیای این اصل است. علمای شیعه معتقد هستند که معصوم در حوزه علمش نیز دارای ویژگیهایی است که بسیاری از این اموری که بر انسانهای معمولی پنهان است، بر معصوم آشکار میباشد، ولی دلیلی ندارد که معصوم در تعلیم خودش به مردم خویشتنداری کند. چه بسا هدف معصوم این بوده است که به مردم بیاموزد که آنها در نظام حکومتی چگونه باید رفتار کنند و از این جهت، استنباط شما که این احکام در زمان معصوم هم جاری و ساری بوده است، کاملاً درست است؛ چون احکام اسلامی مربوط به یک زمان خاص نیست. اولیای ما مردم را تعلیم دادند که پس از آنها بخصوص در دوره غیبت، که امروز دست ما از دامان آنها کوتاه است، راه را پیدا کنند. ما به کمک همین آثار باقی ـ که به اصطلاح علمای حدیث ـ قول و فعل و تقریر معصوم است، راهها را تشخیص میدهیم و پیش میرویم. اگر این بیانات آنها نبود، ما در واقع، از نشانههای راه بسیار محروم بودیم.
ظهیری: خطاب معصومین در بعضی از سخنانشان به عموم مردم است؛ به عنوان مثال امیرمؤمنان در خطبهای عمومی مردم را تشویق به انتقاد میکند و آنها را از ترس از حکام بازمیدارد. آیا چنین استنباط نمیشود که عموم مردم این حق را دارند که از حکومت انتقاد کنند؟
دکتر لاریجانی: این درست است؛ یعنی بخصوص در حوزه امر به معروف و نهی از منکر که بزرگترین حوزه انتقاد است، همه مردم نه تنها حقشان، بلکه فراتر از آن، وظیفهشان است که این کار را انجام دهند. حق این امکان را میدهد که شخص از آن استفاده کند یا استفاده نکند، امّا وظیفه از حق بالاتر است و فرد را مسؤول میکند که اگر منکر دید، حتما در جهت مبارزه با آن گام بردارد و اگر معروف دید، در جهت حمایتش اقدام کند.
ظهیری: امّا شما با حدّ تخصص که بر انتقاد زدید، ظاهرا این حق و وظیفه را برای عوامالناس غیرعقلایی فرض کردید؛ چون عوام که تخصصی نه در حوزه مسائل کلی فقه دارند و نه در موضوعات آن؟ پس ایشان در کجا میتوانند انتقاد کنند؟
دکتر لاریجانی: وقتی ما امر به معروف و نهی از منکر میکنیم، اولین شرطش این است که معروف و منکر را تشخیص دهیم. در این تشخیص یا باید ما خودمان اهل تشخیص باشیم، یا باید به تشخیص عالمان اعتماد کنیم، غیر از این راهی وجود ندارد. انتقاد هم همینگونه است. کسی که میخواهد به عنوان امر به معروف و نهی از منکر انتقاد کند، مثلاً فردی دید که فلان وزیر کاری کرد و به نظرش آمد که این کار خطا بوده است؛ مثلاً مقدار زیادی بودجه صرف حفر فلان کانال کرده است. قبل از این که ما انتقاد کنیم، باید خودمان به این تشخیص برسیم که این باطل است. بنابراین باید برویم و اطلاعات جمع کنیم. یا خودمان باید اهل استنباط باشیم و یا به اهل فن مراجعه کنیم. در این جا یک فرد معمولی هر چند متخصص باشد بدون فحص نمیتواند منکر بودن این کار را تشخیص دهد. البته امور مختلف است. برخی از امور ساده و بیّن است و بعضی امور پیچیده است؛ مثلاً اگر کسی فرماندار یک شهر باشد و در یک مجلس بدی شرکت کرده باشد؛ به طور طبیعی این جا هر فردی، حتی فرد امّی که خواندن و نوشتن را بلد نیست، میتواند تشخیص بدهد که این مجلس لهو و لعب بوده و این فرماندار نظام اسلامی در آن شرکت کرده و این کار منکر است. پس این جا این تشخیص برای او هست.
بنابراین، داشتن درجهای از معرفت به حسب موضوع، متفاوت است. بسیاری از موضوعات براحتی تشخیص داده میشوند. این که یزید آدم نامناسبی بود، طبیعی است که مردم نباید کفّ نفس کنند. وقتی دیدند یزید شرابخوارگی میکند و نماز هم میخواند، باید بگویند تو صلاحیت نداری و جلویش بایستند. این صورتهای آسانتر است. اگر انسان دید که همسایهاش رفتار خلاف شرع دارد در حدی که عموم احکام شرع را بداند، کافی است. از این جا نقش معرفت آشکار میشود؛ چون اسلام دین بصیرت است، لذا واقعا بصیرت مردم در دین پایه همه کارهایشان است. اگر مردم در دینشان بصیرت بالا داشته باشند، منکر و معروف را بهتر تشخیص میدهند و لذا امر به معروف و نهی از منکر بهتری را انجام میدهند. اگر معرفت عمومی مردم از دین پایین باشد، در کنار بقیه آثار منفیاش، یکی هم این است که منکر و معروف را تشخیص نمیدهند و بر آنها مشتبه میشود و از انجام این امر بزرگ بازمیمانند.
پس این جا ما باید اصول را از هم جدا کنیم. مسأله ضرورت بیداری و داشتن معرفت برای آحاد مردم نسبت به دین و احکام الهی و راه درست، یک اصل اساسی است. این مادر همه خیرات است. اصل امر به معروف و نهی از منکر هم از این نور بهره میبرد؛ که سایر افعال انسانها را تحتتأثیر قرار میدهد. امروز در دانشگاههای ما دانشجویان، حتی آنهایی که در انجمنهای اسلامی هستند، وقت بسیار کمی برای فهم دین صرف میکنند. طبیعی است که چنین دانشجویی حتی اگر بخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، ذهنش چندان آمادگی ندارد و چه بسا منکر در برابرش معروف و معروف در نظرش منکر جلوه داده شود. ریشه این مسأله در آن کاستی است که در معرفت او از اسلام است و او باید اول آن را درمان کند. اگر آن را درمان کند ـ به هر اندازه که درمان کرد ـ برکات فراوانی نصیب او میشود؛ از جمله در انجام این وظیفه بسیار مهم که امر به معروف و نهی از منکر است.
ظهیری: با توجّه به این که اکنون شاهد پشت سر گذاشتن دو دهه از پیروزی انقلاب هستیم و حضور پربرکت دو ولیّ فقیه را داشتیم (حضرت امام قدسسره و رهبر معظم انقلاب حضرت آیتاللّه خامنهای مد ظلّه العالی) جایگاه نقد و انتقاد را در این دو دهه چگونه ارزیابی میکنید. آیا آنچه اکنون و در این مصاحبه در مرحله نظر مطرح کردید، به نظرتان عملاً هم مطرح بوده است، یا موانعی بر سر راه تحقق آن وجود داشته است؟
دکتر لاریجانی: البته برکات دو دهه نظام اسلامی خیلی فراتر از صرف موضوع نقد است. درست است که ما کاستیهایی در نظام اسلامی و در مملکتداریمان هست، امّا هیچکدام از اینها نمیتواند مانع شود که ما برکات وجود نظام اسلامی را نبینیم؛ مثلاً مسأله استقلال در کشور ما برای قرنها، لااقل در دو سه قرن اخیر، اصلاً مطرح نبود؛ سفارتخانههای اجنبی مثل سفارت روس و انگلیس و امریکا حکومت میکردند. ملت استقلال نداشت و مصالحش را دیگران رقم میزدند. امروز به برکت انقلاب اسلامی ما در داخل کشورمان خودمان تصمیم میگیریم که چه کنیم. حتی اگر تصمیممان غلط باشد، باعث افتخار ماست، چون خودمان تصمیم گرفتیم. درست هم باشد؛ باعث افتخار ماست. هیچ وقت ما در چند قرن اخیر، این درجه از استقلال را نداشتیم. این که در رأس نظام ما ولیّ فقیهی باشد که درجه بالایی از دانش و زهد و تقوا داشته باشد، این خیلی خیر و برکت دارد. خدا نکند که بر ملت فردی یا افرادی مسلط شوند که بیدین یا دنیاپرست یا خودکامه باشند. ما برکات بسیار زیادی داشتیم. بسط علوم در ایران، گسترش دانشگاهها، گسترش امور مختلف و چیزهای بسیار دیگری که ذکر آنها ساعتها وقت میبرد. پس دو دهه انقلاب، میدانهای بزرگی باز کرده است. حتی در زمینه فهم اسلام امروز دهها کتاب، مقاله، نشریه، متصدی تبلیغ فکر اسلامی هستند و این سابقه نداشته است.
امروز در صدا و سیما و در بسیاری از مطبوعات و مجلات، همواره درباره تفکر اسلامی مقالات هست؛ با همه نواقصی که وجود دارد. اینها برکات نظام اسلامی است. امروز در نظام ما خیلی از منکرات ـ لااقل تجاهر به آنها ـ وجود ندارد. خوب اینها چیزهای بسیار مهمی است.
البته نقد یکی از برکات انقلاب بوده است. امروز شما به مطبوعات نگاه کنید، تمام امور قابل نقد است. شما وقتی مطبوعات را ورق میزنید، با انتقادات مختلفی روبرو میشوید. البته بعضی از انتقادات خلاف است و گاهی این گونه نیست. امّا حقیقتا باب نقد را نظام اسلامی باز کرد و امروز هیچ کس به خاطر نقد عملکرد مسؤولی، از مقام معظم رهبری گرفته تا افراد معمولی، مورد تعقیب قرار نمیگیرد. امروز باب نقد بسیار باز است. البته تحمّل مسؤولان بحث دیگری است ؛ بعضی تحملشان بالاتر است و بعضی پایینتر. خوب این یک فرهنگ میخواهد. در کشور ما همه مردم هم باید پذیرای نقد باشند. شاید باب تحمل در کشور ما به شکل فرهنگی الآن پایین است. شما از همکارتان مختصری نقد کنید، میبینید برآشفته شده، با شما قهر میکند. شما اگر از رئیستان در ادارهای که هستید نقد کنید، دو سه بار که تکرار شود، عذر شما را میخواهند. اینها مسائل فرهنگی است که چندان ربطی به حکومت ندارد. البته ربط دارد به این معنی که حکومت باید فرهنگ نقد و نقدپذیری و امر به معروف و نهی از منکر را باب کند. در واقع رئیس اداره باید به کارمندی که دغدغه امر به معروف و نهی از منکر دارد جایزه بدهد، نه این که او را دردسر و مزاحم احساس کند. دوست باید از دوستی که خطاهای او را به او نشان میدهد، تشکر کند. دوست باید آیینه دوست باشد، نه این که فقط کسی را دوست داشته باشد که از او تمجید کند. نوچهپروری درست مقابل فرهنگ نقدپذیری است. البته امروز خیلیها فریاد نقدپذیری و تحمل دیگران را به آسمان بردند و گوش فلک را کر کردند، امّا خدا نکند کسی کمترین انتقاد را به آنها بکند. اگر کلمهای گفته شود که پَر قبای آنها را بگیرد، چنان برآشفته میشوند که در پاسخ شما هر حرفی را بخواهند میزنند که خود این هم مهم است. پاسخ نقد نمیتواند هر حرفی باشد. در فرهنگ اسلامی اهمیّت گفتن و نوشتن از سایر افعال به مراتب بیشتر است. فرهنگ لیبرال معتقد است هر چه میخواهی بگو، گو این که فعل گفتن یا فعل بیان، کمترین ضابطه را داشته باشد. در حالی که در فرهنگ اسلامی، مسؤولیت زبان یا قلم بسیار بالاست.
اباذر از پیامبر صلیاللهعلیهوآله سؤال کرد که روز قیامت مردم چگونه در جهنم و دوزخ میافتند؟
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «یُکِبُّون مِنْ مَناخِرِهِم فی النّار».
آنها را با سر در آتش میاندازند.
اباذر پرسید: چرا با سر؟
حضرت فرمود: این چیزی نیست جز «حصائد السنتهم.» اینها آن چیزی است که با زبانشان کاشتند و الآن درو میکنند. این همه حدیث درباره زبان هست؛ زبان یعنی بیان. پس فعل بیانی در میان افعال دیگر انسان بالاترین شأن و بیشترین حساسیت را هم دارد. اینطور نیست که هر کس هر چیزی خواست بگوید. ما چگونه میتوانیم درباره آزار همسایه این همه قانون داشته باشیم، امّا راجع به بسط یک فکر غلط هیچ ضابطهای نداشته باشیم. بنابراین، در اسلام فعل بیانی، قواعد و احکام بسیاری دارد. اسلام بسیار حساس است و این کاملاً با فکر و تمدن لیبرال تفاوت دارد.
ظهیری: بحث انجام عمل نقد و انتقاد یک چیز است و میزان تأثیرگذاری آن در انتقاد شونده چیز دیگر. ما ممکن است بگوییم همه حق دارند انتقاد کنند، ولی در عمل، هیچ وقعی بر انتقاداتشان نهاده نشود و هیچ اثرپذیری از سوی حاکمان نباشد. این مطلب را چگونه توجیه میکنید؟ ضمانت تأثیر انتقاد چیست؟
دکتر لاریجانی: در اصل، انتقاد همواره متوجه حکومت نیست. همانطور که گفتم، انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر موضوعی است بسیار فراتر از حکومت. مخاطبش هم تنها حکومت نیست؛ عاملش هم تنها حکومت نیست. خود مسأله دغدغه امر به معروف و نهی از منکر برکات زیادی دارد. البته مسأله تأثیر در احکام امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده که انسان وقتی میخواهد امر به معروف یا نهی از منکر کند، یکی از ملاکهای انتخاب روش، تأثیر آن است و اگر احتمال بدهد یا یقین داشته باشد که راهی تأثیرش منفی است یا اصلاً تأثیری ندارد، طبیعتا باید راه دیگری را انتخاب کند. حکومت هم انتظار نیست که هر انتقادی که از او شد به ساز انتقادکننده برقصد. نفس این که حکومت بیان انتقادات را تحمل میکند، خیلی مهم است. البته نقد تأثیر دارد، بخصوص در حکومتهایی که مشارکتهای مردمی در ساختارهای حکومتی نهادینه شده است؛ مثلاً اگر از وکیلی انتقاد شود، طبیعی است که بعدا مردم در انتخاب مجدد او تجدیدنظر کنند. اگر از رئیس جمهوری انتقاد شود، همینطور. اگر انتقادی به وزیری باشد، وکلای مردم نسبت به آن انتقادات میتوانند حساس باشند. پس مخاطب انتقاد همواره حکومت نیست؛ عاملش هم همواره حکومت نیست. انتقادکننده و انتقادشونده در سطح کلی جامعه مطرح است.
ظهیری: آیا نمونهای هم در ذهن دارید که انتقادی منشأ اثر بوده باشد (در محدوده حکومت اسلامی و بویژه حاکم اسلامی)؛ حال چه در حوزه فقهی محض یا در حوزه موضوعات فقه یا در حوزه مسائل عمومی جاری که مردم با آن ارتباط دارند.
دکتر لاریجانی: بدون تردید. اگر در حوزه علمی انتقادها نبود، مسائل مختلف فهم، توسعه پیدا نمیکرد. اگر ما میبینیم حجم کتب فقه و اصول فقه ما اینقدر زیاد است، به خاطر این است که نقد و انتقاد شده و مثلاً در حوزههایی که نقد و انتقاد کم شده، میبینیم که آنها رو به افول هستند. بنابراین وقتی شما آرای بزرگان اسلام و علما را ببینید، متوجه میشوید که همه اینها از برکت انتقاد خیلی بهره بردند؛ مثلاً مرحوم امام فخررازی آدمی بود که به او میگفتند امام الشکاکین؛ خیلی انتقاد میکرد. به برکت اشکالاتی که او مطرح کرد، مباحث بسیاری در فلسفه و علم کلام مطرح شد که دیگران درصدد پاسخگویی برآمدند؛ مثلاً قطبالدین رازی اشارات شیخ را مورد انتقاد شدید قرار داد و این سبب شد که خواجهنصیرطوسی شرحی بر اشارات بنویسد که در مقدمه شرح بگوید که انتقادات قطبالدین رازی شرح نبود، «بل جرحٌ»، ولی اگر آن انتقادات شدید نبود، شاید شرح خواجه بر اشارات پیدا نمیشد. من میتوانم ساعتها از این نمونهها بگویم. آری در حوزه علم و معرفت بسیار اتفاق افتاده و اصلاً اگر انتقاد نبود، علوم پیشرفت نمیکرد.
در حوزه عمل هم همینگونه است. خیلی از انتقادات سبب میشود که بسیاری از کارهای خطا انجام نشود و یا خطاهای بعدی تکرار نشود، مسؤولان دست و پایشان را جمع کنند و بدانند اگر خطایی کردند، ممکن است مطرح شود و به هر صورت آنها در معرض قرار بگیرند. این که مسؤولان پاسخگو باشند، خیلی مهم است. اگر وزیری احساس کند هیچ کس حق ندارد از او سؤال کند، طبیعی است که هر کاری دلش خواست میکند، مگر این که بداند اگر کاری کرد، در روزنامهها، در اداره خودش و جاهای مختلف دیگر از او سؤال میکنند که چرا این تصمیم را گرفتی؟ او همواره باید برای تصمیم خودش توجیهی داشته باشد و این توجیهات خیلی مهم است و لذا وجود برنامههای زنده در صدا و سیما مسأله بسیار مهمی است و سبب میشود که مسؤولان محک بخورند؛ مسؤولی که برای کارهای خودش توجیه معقول دارد، از آنهایی که توجیه ندارند تفکیک بشود. ثانیا آنهایی که توجیه معقول دارند، سبب بالا رفتن اعتماد مردم به حکومت میشوند. مردم میبینند مدیرشان آدم معقولی است و حرفهای اساسی میزند و به تبع آن، اعتمادشان نسبت به حکومت بالا میرود. پس انتقاد همیشه جنبه تخریب ندارد، اتفاقا انتقاد اگر مطرح شود و افراد پاسخهای متین بدهند، باعث قوّت نظام میشود. آنهایی که ضعیف هستند البته بتدریج وضعشان بد میشود و باید حذف شوند؛ یعنی این خودش تأثیر است. چه بسا مدیری در جایی قرار گرفت که بر کارش مسلط نبود، در معرض انتقاد معلوم میشود که بر این کار مسلط نیست. خوب از این کار میرود به کاری که مسلط است. پس انتقاد همیشه باعث تضعیف نیست.
ظهیری: معمولاً در جامعه چنین تصور میشود که اگر کسی انتقادی در حوزه موضوعات فقه که از ناحیه ولیّ فقیه مطرح میشود داشته باشد و آن را بازگو کند و بگوید سخنی که ولیّ فقیه گفت، یا سیاستی که اتخاذ کرد به نظر من اشتباه است و از آن تبعیت و اطاعت نکند، ضدّ ولایت فقیه است. آیا به نظر شما چنین است؟
دکتر لاریجانی: بین اطاعت و نظر داشتن، تفاوت است. یک وقت کارشناسی معتقد است نظری که حتی مورد تأیید ولیّ فقیه قرار گرفته، درست نیست. بیان این مسأله در حوزههای کارشناسی هیچ اشکالی ندارد. در حوزههای عمومی نیز اگر یک امر امنیتی نباشد، باز هماشکال ندارد. بیان بعضی مسائل بخصوص آنهایی که مربوط به امنیت ملی میشوند، میتوانند تضعیفکننده باشند و دولت هم حق دارد جلویش را بگیرد. امّا عدم اطاعت نه. هر شهروندی باید از قوانین و مقررات و تصمیمهای مشروع اطاعت کند. این طور نیست که اگر انسان با نظر حاکم مخالف بود، تمرّد کند. در آن صورت حاکم نیز حق دارد با آن فرد متمرّد برخورد قانونی کند. پس آداب شهروندی این است که ضمن این که انسان باید حق داشته باشد که نظرات خودش را در ارزیابی عملکرد مسؤولان بیان کند، هیچ شهروندی حق تمرّد ندارد؛ همانطور که حاکمان هم حق تمرّد ندارند. آنها هم باید در چارچوب قانون کار کنند و اگر خلاف کردند، باید جواب بدهند و مجازات شوند.
ظهیری: یعنی می فرمایید اگر کسی عقلاً به یک نتیجه ای رسید که مغایر با نظر حاکم اسلامی است و تصور کرد که نظر حاکم غلط است باید از نظری که قبول ندارد تبعیت کند؟
دکتر لاریجانی: خود آن عقل این حکم را میکند. همان ملاک عقلی میگوید اگر بنا باشد هر کسی هر طور که خودش تشخیص داد عمل کند، در جامعه هرج و مرج میشود. همان حکم عقلی میگوید اشکال ندارد شما نظرت را داشته باش، امّا منفعت بزرگتری وجود دارد و آن این است که در کشور نباید هرج و مرج شود. پس برای منفعت بزرگتر، منفعت کوچکتر را باید فدا کند.
ظهیری: یکی از سؤالاتی که در ابتدای مصاحبه مطرح شد، بحث انتقادهای نهادینه حزبی و گروهی بود. حال اگر این بحث فردی را سرایت بدهیم به احزاب و گروهها، چگونه است؟ فرض کنید احزاب یا گروهها به این تشخیص برسند که سیاستهای کلی حکومت اسلامی غلط است و راه تغییر این سیاستها تمرد است. حال اگر بخواهند تمرّد کنند، جلویشان گرفته میشود. اگر بخواهند نظرشان را تبلیغ کنند، ممکن است گفته شود خلاف مصالح کلی نظام است و اگر تبلیغ کنند مصداق دعوت به تمرّد محسوب میشود و سرکوب می شوند. پس فقط حق دارند که یا در ذهن خودشان نظراتی را داشته باشند و یا اگر اجازه تبلیغ به آنها داده شد، حرف بزنند؟
دکتر لاریجانی: همینطور است. خوب حزب تشکلی است برای اغراض کاملاً معینی در داخل نظام. حزب یک مخالفتی با اصل نظام نیست. تشکلات حزبی برای این است که اولاً افرادی وقت بیشتری بگذارند و مسائل مملکتی را بیشتر حلاجی کنند. چون مردم عموما این مقدار وقت را ندارند و لذا افرادی که وارد در فعالیت حزبی میشوند به جای این که بیشتر وقتشان را صرف مشاغل دیگر شود، وقت بسیار خوبی را صرف مسائل کشور میکنند. آن وقت اینها سایر مردم را کمک میکنند تا با مسائل کشور آشنا شوند. پس اولین فایده تشکلهای حزبی این است که افرادی که در حزب وارد شدند نردبان مردم میشوند در فهم بهتر مسائل.
نکته دوم این است که در نظامی که انتخابات وجود دارد و پروسههای انتخابات مسؤولان مختلف را برمیگزیند، نیروها در داخل حزب باید پرورش پیدا کنند؛ یعنی حزب جایی است که یک نیروی جوان به آن میپیوندد و در داخل این حزب آبدیده میشود و بعد در زمان انتخابات، احزاب بهترین نیروهایشان را برای تصدی مسؤولیتهای مختلف به مردم معرفی میکنند. طبیعی است که همه این فعالیتها در داخل نظام است. احزاب اگر در جایی تشخیص دادند تصمیمی از طرف حکومت غلط است، باید مطلبشان را بیان کنند. طبیعی است که تأثیر آنها از تأثیر یک فرد میتواند قویتر باشد، لذا آثار اصلاحیاش نیز میتواند بیشتر باشد؛ امّا هیچ حزبی حق تمرّد ندارد، حق دعوت مردم به تمرد را هم ندارد. اینها خلاف صریح قانون و خلاف منطق عقلایی است.
ظهیری: اگر اجازه تبلیغ نظرشان را هم به آنها ندهند، فکر نمی کنید خیلی محدودیت زیاد می شود؟
دکتر لاریجانی:مصداق تبلیغهای خلاف شرع کاملاً محدود است؛ مثلاً اگر حزبی درباره عملکرد وزیر کشاورزی یا اطلاعات یا کشور حرفی دارد، این خلاف اسلام نیست. این مصداق امر به معروف و نهی از منکر است. آن جاهایی که مصداق عملکرد است و با امنیت ملی مماس هست، آنها هم بسیار محدود است؛ مثلاً در هنگام جنگ یا جایی که یکی از احکام نظام در حال لورفتن است، طبیعی است که دولت میتواند به آن حزب بگوید شما این سرّ را حق ندارید فاش کنید؛ چون دشمنان خارجی میتوانند به امنیت ما ضربه بزنند. اینها خیلی محدود است، امّا حوزه باقیمانده بسیار وسیع است. این محدودیتها قابل قبول است. برای احزاب میدان بسیار وسیعی از انتقاد، نقد و همکاری موجود است.
ظهیری: تشکر می کنم از حضرتعالی که این فرصت را در اختیار مجله قرار دادید.
انشاءاللّه موفق باشید در همه احوال.
دیدگاهتان را بنویسید